خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حامی
/hāmi/
معنی
پشتیبان؛ حمایتکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پشتیوان، پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور
۲. پارتی ≠ مخالف
۳. منسوب به حام
۴. فرزندان حام
برابر فارسی
پشت یبان
دیکشنری
ally, backer, behind, defense, patron, promoter, proponent, protector, support, supporter, supportive, tutelary, backing
-
جستوجوی دقیق
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (اِخ ) ابن شمعون مسعود. وی وکیل خاخامخانه ٔ مصر بود. او راست : الاحکام الشرعیة فی الاحوال الشخصیة للاسرائلیین که در مطبعه ٔ کوطین و روزنتال سال 1912 م . دردو جزو در یک مجلد بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند درسی هزارگزی شمال باختری خوسف . دره . معتدل . سکنه 127 تن شیعی مذهب ، فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه ، لبنیات . کار اهالی کشت ، قالیچه بافی ، مال داری . راه مالرو دارد. (ف...
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (اِخ ) یکی از سه قسمت نژاد سفیدپوست بشر است . در توراة آمده : بنی حام از حام پسر نوح بودند. درباب مساکن آنها بین محققین اختلاف است ؛ بعضی وطن اصلی آنها را بابل یا جایی در آسیای غربی دانسته عقیده داشتند که این مردمان از آسیا به آفریقا رفته در م...
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (اِخ ) یکی از متأخران شعرای عثمانی از اهالی دیاربکر. وی به منشی گری و ریاست دفتر بعض وزرا نایل شده در سنه ٔ 1160 هَ . ق . در شهر «آمِد» مسقطالرأس خویش درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی و از اهالی سالونیک . وی در دفترخانه ٔ بعضی از وزراء سمت ریاست دفتر و منشی گری داشت و در تاریخ 1258 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حمایت . حمایت کننده بعنایت و کرم . نگاه دارنده بعنایت و کرم . دفاع کننده . زینهاردهنده . زنهاردار. پشتیبان . پشت و پناه . پشتوان . هوادار. طرفدار. وشکرده . مدافع. دفاع کننده از کسی . آنکه دفع کند از کسی . ج ، حماة. (منت...
-
حامی
فرهنگ نامها
(تلفظ: hāmi) (عربی) منسوب به حام پسر نوح ، از اولاد حام ؛ آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده ، پشتیبان .
-
حامی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پشتیوان، پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور ۲. پارتی ≠ مخالف ۳. منسوب به حام ۴. فرزندان حام
-
حامی
فرهنگ واژههای سره
پشت یبان
-
حامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāmi پشتیبان؛ حمایتکننده.
-
حامی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به حام، پسر نوح) [؟. فارسی] hāmi ۱. گروههایی از نژاد سفیدپوست ساکن افریقای شمالی، از اولاد حامبن نوح.۲. شاخهای از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی، شامل زبانهایی مانندِ بربری و مصری کهن.
-
حامی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) نگهبانی کننده ، حمایت کننده .
-
حامی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ally, backer, behind, defense, patron, promoter, proponent, protector, support, supporter, supportive, tutelary, backing
-
حامی
دیکشنری فارسی به عربی
راعي , متبني , مدافع , مساند , مقوي , ممثل , مويد
-
حامی
واژهنامه آزاد
هوادار