حتمیلغتنامه دهخداحتمی . [ ح َ ] (ص نسبی ) محتوم . واجب . لازم . حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع . محتوم الحدوث .
حطمیلغتنامه دهخداحطمی . [ ح ُ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به حطمة ابن ودیعةبن لکینربن اقصی . پدر بطنی از عبدالقیس . و آنان زره گران بودند و حطمیات ، دروع منتسب بدین بطن است . (الانساب ).
اطمیلغتنامه دهخدااطمی . [ اَ ما ](ع ص ) باریک لب . (زوزنی ). سیه لب . (مؤید الفضلاء). درمتن چنین است و صحیح اظمی است . رجوع به اظمی شود.
inevitableدیکشنری انگلیسی به فارسیاجتناب ناپذیر، بدیهی، حتمی الوقوع، نا گزیر، غیر قابل امتناع، نا چار، چاره نا پذیر
حتمیلغتنامه دهخداحتمی . [ ح َ ] (ص نسبی ) محتوم . واجب . لازم . حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع . محتوم الحدوث .
امر حتميدیکشنری عربی به فارسینا چار , نا گزير , اجتناب نا پذير , چاره نا پذير , غير قابل امتناع , حتما , حتمي الوقوع , بديهي
درشُرُفِ وقوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر فِ وقوع، قریبالوقوع، درراه، مقدّر، پیشگویی شده، پیشبینی شده، درشُرُف، آینده، آمادۀ ارائه، آتی 124 نزدیک، نزدیکشونده حتمی، ناچار، ناگزیر، اجتنابناپذیر، حتمیالوقوع، جبری، قطعی اجباری، غیرارادی مقتضی، مقرر، ضروری، فوتی، مرهون، بیدرنگ، فوری، بلافاصله، آنی، بلادرنگ آبستن، موجود، در نط
هامیلکار بارکالغتنامه دهخداهامیلکار بارکا. (اِخ ) سردار و فرمانروای معروف کارتاژ که سالها با رومیان جنگید و بارها آنان را درهم شکست . پس از جنگ پونیک که اولین جنگ میان کارتاژ و روم بود و منجر به شکست کارتاژ و تصرف جزیره ٔسیسیل و قسمتهای دیگری از خاک کارتاژ توسط رومیان گردید، هامیلکار معتقد بود که بین ک
حتمیلغتنامه دهخداحتمی . [ ح َ ] (ص نسبی ) محتوم . واجب . لازم . حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع . محتوم الحدوث .
حتمیلغتنامه دهخداحتمی . [ ح َ ] (ص نسبی ) محتوم . واجب . لازم . حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع . محتوم الحدوث .
محتمیلغتنامه دهخدامحتمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتماء. پرهیزکننده و نگهدارنده خود را. (آنندراج ). کسی که احتراز میکند و پرهیز مینماید و خود را بازمیدارد. پرهیزکننده . || عاقبت اندیش . (ناظم الاطباء).