حجاریلغتنامه دهخداحجاری . [ ح َج ْ جا ] (ص نسبی ) سمعانی گوید: این نسبت است سنگ فروش را. || (اِ مرکب ) دکان سنگ تراش .
حجاریلغتنامه دهخداحجاری . [ ح ِ ] (اِخ ) سعیدبن مسعدة از اهل وادی الحجارةبه اندلس . در 288 هَ . ق . درگذشت . پسرش احمدبن سعیدنیز محدث است و در ذیحجه ٔ 327 درگذشت . سمعانی (ورق 156)، در معجم ال
حجاریلغتنامه دهخداحجاری . [ ح ِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن حیون . یکی از علماء منسوب به وادی الحجارة در اندلس . (معجم البلدان و سمعانی ورق 156).
حجاریلغتنامه دهخداحجاری . [ ح ِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن اسحاق . وی از اسماعیل بن محمد مزنی و محمدبن عثمان بن ابی شیبة کوفی و عبداﷲبن محمدبن فاحیه و احمدبن عبداﷲبن زکریا حبلی روایت کرده است . و محمدبن اسحاق قطیعی و ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی از وی روایت دارند. (سمعانی ورق <span class="hl
هزارپیلغتنامه دهخداهزارپی . [ هََ پ َ ] (اِخ ) از بلوکات آمل در مازندران شامل 38 قریه و دارای سه فرسنگ مربع مساحت و در حدود 4200 تن سکنه است . مرکز آن اوجی آباد. از شمال به دریای خزر، از مشرق به دابو، از جنوب به آمل و از مغرب ب
هزاریلغتنامه دهخداهزاری . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هزاریلغتنامه دهخداهزاری . [ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) نزد کشتی گیران ، کسی که هر روز هزاربار تخته شلنگ نماید. (غیاث ) (آنندراج ) : ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشدمنصب تخته شلنگ تو هزاری باشد.میرنجات .
هزاریلغتنامه دهخداهزاری . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که دارای 100 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غله ،خرما و برنج است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
حجاریونلغتنامه دهخداحجاریون . [ ح ِ ری ْ یو ] (ص نسبی ) نسبت به وادی الحجارة اندلس و از آن جماعتی از اهل علم برخاسته اند. (سمعانی ورق 156).
حجاریونلغتنامه دهخداحجاریون . [ ح ِ ری ْ یو ] (ص نسبی ) نسبت به وادی الحجارة اندلس و از آن جماعتی از اهل علم برخاسته اند. (سمعانی ورق 156).