اجزاعلغتنامه دهخدااجزاع . [ اِ ] (ع مص ) ناشکیبا گردانیدن . (منتهی الارب ). بر جزع و زاری داشتن کسی را. || باقی گذاشتن بقیه را: اجزع جذعةً. (منتهی الارب ).
ازجاهلغتنامه دهخداازجاه . [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای خابران از نواحی سرخس . و یاقوت گوید گروهی از متأخرین بدان منسوبند. (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
حجزیلغتنامه دهخداحجزی . [ ح ِ زا ] (اِخ ) دیهی است به دمشق . و حجزاوی بدان منسوب است . (منتهی الارب ).