حداقللغتنامه دهخداحداقل . [ ح دْ دِ اَق َل ل ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ) دست کم . رجوع بحد بمعنی اندازه شود.
حداقل اقامتminimum stayواژههای مصوب فرهنگستانکوتاهترین زمان لازم برای اقامت مسافر در یک مقصد مشخص، در ازای نرخ ثابتی که دستاندرکاران گردشگری تعیین کردهاند
حداقل خدماتminimum serviceواژههای مصوب فرهنگستانکمترین امکانات و تسهیلات پیشبینیشده در خدمات گردشگری و جهانگردی بهویژه در مهمانخانهها/ هتلها
حداقل مقدارminimum quantityواژههای مصوب فرهنگستانکمترین شمار اقلام خریداریشده که باید در زمان معین در انبار موجود باشند
حداقل اقامتminimum stayواژههای مصوب فرهنگستانکوتاهترین زمان لازم برای اقامت مسافر در یک مقصد مشخص، در ازای نرخ ثابتی که دستاندرکاران گردشگری تعیین کردهاند
حداقل خدماتminimum serviceواژههای مصوب فرهنگستانکمترین امکانات و تسهیلات پیشبینیشده در خدمات گردشگری و جهانگردی بهویژه در مهمانخانهها/ هتلها
حداقل مقدارminimum quantityواژههای مصوب فرهنگستانکمترین شمار اقلام خریداریشده که باید در زمان معین در انبار موجود باشند
حداقل اقامتminimum stayواژههای مصوب فرهنگستانکوتاهترین زمان لازم برای اقامت مسافر در یک مقصد مشخص، در ازای نرخ ثابتی که دستاندرکاران گردشگری تعیین کردهاند
حداقل تفاوت محسوسjust-noticeable difference, least-noticeable differenceواژههای مصوب فرهنگستان← آستانة افتراق
حداقل خدماتminimum serviceواژههای مصوب فرهنگستانکمترین امکانات و تسهیلات پیشبینیشده در خدمات گردشگری و جهانگردی بهویژه در مهمانخانهها/ هتلها
حداقل زمان انتقالminimum connection time, MCT, minimum connecting timeواژههای مصوب فرهنگستانحداقل زمان مجاز برای جابهجایی مسافر از یک وسیلۀ نقلیه بهوسیلۀ نقلیۀ دیگر، براساس زمان ورود و خروج برنامهریزیشدۀ آنها
حداقل سرعت پیوستهminimum continuous speedواژههای مصوب فرهنگستانحداقل سرعتی که در آن لوکوموتیو تحت بارگذاری سنگین میتواند بدون آسیب دیدن موتور کشنده بهطور پیوسته حرکت کند