حرارت ذاتیلغتنامه دهخداحرارت ذاتی . [ ح َ رَ ت ِ ذا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرارت غریزی . رجوع به حرارت و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
حرارتلغتنامه دهخداحرارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) حَرارة. گرمی . حرور. گرما.گرم شدن . حَرّ (در تمام معانی ). مقابل برودت . سخونت . تبش . تف . تفتگی . تاب . کیفیت ملموسه ٔ فاعله ای که ازشأن آن تصعید رَطْب و ترسیب یابس است : گفتم حرارت است هم او مادر او ریاح گف
حرارتدیکشنری فارسی به انگلیسیfervency, fire, heat, oomph, passion, temperature, thermo-, verve, vigor, vigour, warmth
حرارت حیوانیلغتنامه دهخداحرارت حیوانی . [ ح َ رَ ت ِ ح َی ْ / ح ِی ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرارت ذاتی . رجوع به حرارت و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
حرارت غریزیلغتنامه دهخداحرارت غریزی . [ ح َ رَ ت ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرارت ذاتی . گرمی طبیعی و گرمی خلقی که از حرارت اصلی روح در بدن باشد و آن بخاری است لطیف که عبورمیکند از جوف قلب و ساری میگردد در عروق و اعصاب . (غیاث ). گرمی که سوزندگی و تعفین و فساد ندارد و از آنگاه که زندگی در حیوان
حرارتلغتنامه دهخداحرارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) حَرارة. گرمی . حرور. گرما.گرم شدن . حَرّ (در تمام معانی ). مقابل برودت . سخونت . تبش . تف . تفتگی . تاب . کیفیت ملموسه ٔ فاعله ای که ازشأن آن تصعید رَطْب و ترسیب یابس است : گفتم حرارت است هم او مادر او ریاح گف
حرارتدیکشنری فارسی به انگلیسیfervency, fire, heat, oomph, passion, temperature, thermo-, verve, vigor, vigour, warmth
حرارتلغتنامه دهخداحرارت . [ ح َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) حَرارة. گرمی . حرور. گرما.گرم شدن . حَرّ (در تمام معانی ). مقابل برودت . سخونت . تبش . تف . تفتگی . تاب . کیفیت ملموسه ٔ فاعله ای که ازشأن آن تصعید رَطْب و ترسیب یابس است : گفتم حرارت است هم او مادر او ریاح گف