حرامزاده، حرامزادهفرهنگ مترادف و متضاد۱. خشوک، خطاییبچه، خطازاده، روسپیزاده، زنازاده، سند، سندره، غیرزاده، ناپاکزاده، نامشروع، ولدالزنا ≠ حلالزاده ۲. تودار، حقهباز، حیلهگر، زیرک، محیل ≠ صاف و صادق
حرامزادهلغتنامه دهخداحرامزاده . [ ح َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) سِنْد. (صحاح الفرس ) (دهار). سنده . سندره . (صحاح الفرس ). ابن زنیة.ابن غیة. ولدالزنا. زنازاده . مول . زاده ٔ حرام . زاده ٔزنا. ناپاکزاد. ناپاکزاده . خشوک . ول
حرامزادهفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.)1 - فرزند نامشروع ، ناپاک زاده . مق . حلال زاده . 2 - (کن .) بسیار زرنگ و زیرک ، بسیار محیل .
حرامزادهلغتنامه دهخداحرامزاده . [ ح َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) سِنْد. (صحاح الفرس ) (دهار). سنده . سندره . (صحاح الفرس ). ابن زنیة.ابن غیة. ولدالزنا. زنازاده . مول . زاده ٔ حرام . زاده ٔزنا. ناپاکزاد. ناپاکزاده . خشوک . ول
حرامزادهفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.)1 - فرزند نامشروع ، ناپاک زاده . مق . حلال زاده . 2 - (کن .) بسیار زرنگ و زیرک ، بسیار محیل .
حرامزادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، نامشروع، بینامونشان، بیپدرومادر، بیکسوکار، بیریشه، بیاصلونسب حرامزادگی بچۀ حرامزاده، ولدالزنا، زیربوته بهعمل آمده
حرامزادهلغتنامه دهخداحرامزاده . [ ح َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) سِنْد. (صحاح الفرس ) (دهار). سنده . سندره . (صحاح الفرس ). ابن زنیة.ابن غیة. ولدالزنا. زنازاده . مول . زاده ٔ حرام . زاده ٔزنا. ناپاکزاد. ناپاکزاده . خشوک . ول
گل حرامزادهلغتنامه دهخداگل حرامزاده . [ گ ِ ل ِ ح َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل آهک . گل مخلوط به آهک که با آن درزهای شکسته حوض و امثال آن را سازند. (مؤلف ).
حرامزادهفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.)1 - فرزند نامشروع ، ناپاک زاده . مق . حلال زاده . 2 - (کن .) بسیار زرنگ و زیرک ، بسیار محیل .