لغتنامه دهخدا
تشاح . [ ت َ ح ح ] (ع مص ) با همدیگر حریصی کردن بر کاری تا فوت نشود یقال : تشاح الرجلان علی الامر ای لایریدان یفوتهما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنازع دو نفر در کاری که هیچیک نخواهند آنرا ازدست بدهند. (از متن اللغة). حریصی کردن قوم بر یکدیگر، در امری و یا بر امری . (از ا