حریقرَسfire laneواژههای مصوب فرهنگستانمسیری با پهنای مناسب و نسبتاً بیدرخت و هموار در جنگل برای دسترسی وسایل نقلیۀ آتشنشانی به نواحی دوردست
عرق ریزلغتنامه دهخداعرق ریز. [ ع َ رَ ] (نف مرکب ) عرق ریزنده . کسی که از بدن او عرق بریزد. (آنندراج ). که خوی از اندامش برود. به معنی عرق افشان . (از آنندراج ) : شد آن فصل کز جوش بازار گل عرق ریز گردد خریدار گل . ملاطغرا (از آنندراج ).<b
پوشچنگار عرقریزeccrine carcinomaواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع پوشچنگارهایی که غدد عرقریز را درگیر میکنند