اظرفلغتنامه دهخدااظرف . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) زیرک تر و ماهرتر. (ناظم الاطباء). || ظریف تر. (یادداشت مؤلف ): و بسی شیخ را دیده بود [ ابوالعباس سیاری ]، و ادب یافته و اظرف قوم بود. (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 304).- <span class="
هزارفلغتنامه دهخداهزارف . [ هَُ رِ ] (ع ص ) شترمرغ سریع سبک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هزراف . (آنندراج ).