حسفللغتنامه دهخداحسفل . [ ح ِ ف ِ / ح َ ف ِ ] (ع ص ) ردی ٔ از هر چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) کودکان خرد.
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اَ ف َ ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از سافل . زیرتر. (غیاث ). بزیرتر. پست تر. (غیاث ). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث ). مقابل اعلی . ج ، اسفلون (مهذب الاسماء)،اسافل . || (ص ) فرود. فرودین . زیر. زیرین .پایین . مقابل اعلی : فک اسفل ، زند اسفل <span class="hl
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه 224 تن . آب آنجا از چشمه . محصول آن غلات ، برنج ، خرم
اسفیللغتنامه دهخدااسفیل . [ اِ ] (اِ) (ظ: از کلمه ٔ ایتالیائی استافیل ) تسمه ٔ چرمی بافته که برای تنبیه خطاکاران بکار رود. (دزی ج 1 ص 22، 23).
اسفلدیکشنری عربی به فارسیپر دراوردن جوجه پرندگان , پرهاي ريزي که براي متکا بکار ميرود , کرک , کرک صورت پايين , سوي پايين , بطرف پايين , زير , بزير , دلتنگ , غمگين , پيش قسط