حسین ثنائیلغتنامه دهخداحسین ثنائی . [ ح ُ س َ ن ِ ث َ ] (اِخ ) مشهدی که در کلمه ٔ ثنائی در همین لغت نامه یاد شده است . در هدیة العارفین ج 1 ص 319 و 320در دو جلد یاد شده . نخستین را استاد فیض هندی د
قاتل سیاسیassassinواژههای مصوب فرهنگستانفرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
رژیم آسیاییAsian dietواژههای مصوب فرهنگستانروش سنتی غذا خوردن در آسیا و خصوصاً نواحی شرقی و جنوبی آن که در آن عموماً گوشت غذای اصلی نیست، بلکه برنج و سبزیجات و ماهی و میوههای تازه و مصرف فراوان ادویه وجه غالب است
بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
بازیهای پاراآسیاییAsian Para Gamesواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که هر چهار سال یک بار و بعد از بازیهای آسیایی برای ورزشکاران دارای معلولیت جسمی برگزار میشود متـ . بازیهای آسیایی معلولان
خنده ٔ آفتابلغتنامه دهخداخنده ٔ آفتاب . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از طلوع خورشید : خنده ٔ آفتاب صبح آرای .حسین ثنائی (از آنندراج ).
پیکان ریزلغتنامه دهخداپیکان ریز. [ پ َ/پ ِ ] (نف مرکب ) ریزنده ٔ پیکان . تیرزن : غمزه پیکان ریز و عاشق محو او مائل بقتل صید ناپیدا و هر سو تیرباران دیده اند.حسین ثنائی .
آتش برگلغتنامه دهخداآتش برگ . [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) چخماق . آتش زنه : شد آنچنان برطوبت هوا که آتش برگ ز سنگ قطره برون آورد بجای شرار.حسین ثنائی .
عرض شدنلغتنامه دهخداعرض شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معروض شدن . (از آنندراج ) : گر ز صد آرزوی وصل یکی بشماری تا قیامت نشود عرض تمنای دلم .حسین ثنائی (از آنندراج ).
کوکب افروزلغتنامه دهخداکوکب افروز. [ ک َ / کُو ک َ اَ ] (نف مرکب ) کوکب افروزنده . افروزنده ٔ کوکب . روشن کننده ٔ ستاره : آفتابی که از زوال بری است کوکب افروزآسمان من است .حسین ثنائی (از آنندراج ).
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن رواسی . کتاب الحدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324).
دره حسینلغتنامه دهخدادره حسین . [ دَرْ رَ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره کوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 17هزارگزی جنوب راه فرعی خرم آباد به چقلوندی ، با 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرواست . ساکنین از
حسن و حسینلغتنامه دهخداحسن و حسین .[ ح َ س َ ن ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) نام دو کوه است یا دو ریگ توده است و بسطام بن قیس مدفون است نزدیک حسن . (آنندراج ). || دو بطن است در طی . (آنندراج ). || نام دو پسر فاطمه ٔ زهرا است . (آنندراج ).
پهلوان حسینلغتنامه دهخداپهلوان حسین . [ پ َ ل َ ح ُ س َ ] (اِخ )رجوع به حسین ... در حبیب السیر چ خیام (ج 4 ص 53، 56، 64، 65، <span