حصریةلغتنامه دهخداحصریة. [ ح َ ری ی َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح منطق ) (قضیه ٔ...) قضیه ٔ محصورة. رجوع به محصورة و حصر قضایا شود.
حشرةلغتنامه دهخداحشرة. [ ح َ ش َ رَ ](ع اِ) هر جنبنده ٔ خرد از پرنده و رونده و خزنده . جنبنده ٔ خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزه ٔ زمینی . (منتهی الارب ). خستر. خرفسر. هامه . ج ،حشر، حشرات . || پوستی که ملاصق دانه بوده . || تمام شکار یا بهره ٔ نفیس آن یا آنقدر از شکاری که خو
حصیرةلغتنامه دهخداحصیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) جای خرما خشک کردن . || گوشت پاره ای دراز که در پهلوی اسب از لاغری پدید آید. (آنندراج ).
ذبابةدیکشنری عربی به فارسیمگس , حشره پردار , پرواز , پرش , پراندن , پرواز دادن , بهوافرستادن , افراشتن , زدن , گريختن از , فرار کردن از , دراهتراز بودن , پرواز کردن , تيز هوش , چابک وزرنگ
fliesدیکشنری انگلیسی به فارسیمگس ها، پرواز، مگس، پرش، حشره پردار، اونگان، پرواز کردن، پریدن، پرواز دادن، افراشتن، پراندن، بهوا فرستادن، زدن، گریختن از، فرار کردن از، در اهتراز بودن