حشگوالغتنامه دهخداحشگوا.[ ح َ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان شهرستان رشت . واقع در چهارهزارگزی جنوب کوچصفهان و چهارهزارگزی راه مالرو عمومی . ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل مرطوب مالاریایی . دارای 1050 تن سکنه میباشد. گیلکی و فارسی زبانن
مجموعۀ احساسیsoap opera, soap, soaperواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تلویزیونی سبک و احساسی که معمولاً در طول روز پخش میشود
صابون فلزیmetallic soapواژههای مصوب فرهنگستاننمک اسیدهای استئاریک یا اولئیک یا پالمیتیک یا لوریک و یک فلز سنگین، مانند کبالت یا مس که از آن برای خشککردن درپوش رنگها و جوهرها، در قارچکشها و مواد ضد آب، استفاده میکنند
عشوائيدیکشنری عربی به فارسیناشي از عدم تبعيض , خالي از تبعيض , يکسره , تصادفي , مسير ناگهاني , خط سير اتقافي , فکر تصادفي , غيرعمدي
عشواءلغتنامه دهخداعشواء. [ ع َش ْ ] (ع ص ) مؤنث أعشی (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، یعنی شب کور و ضعیف البصر و آنکه شب نمی بیند و روز می بیند. (ناظم الاطباء). رجوع به اعشی شود. || شتر ماده ای که پیش پای خودنبیند. (منتهی الارب ). ناقه ای که جلو خود را نبیند وهنگام راه رفتن دست بر هر چیزی گذار