لغتنامه دهخدا
تحصن . [ ت َ ح َص ْ ص ُ ] (ع مص ) حصار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در حصن شدن . (منتهی الارب ). در حصار شدن . (غیاث اللغات ). در حصن داخل شدن . (ناظم الاطباء). حصن گرفتن مرد برای خود. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || به جایی که مورد احترام است پناه جستن ، مانند مزار