خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حصه
/hesse/
معنی
۱. نصیب؛ بهره.
۲. بخش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بخش، بهر، بهره، سهم، قسم، قسمت، نصیب
۲. پاره، لخت
دیکشنری
allotment, distribution, dole, portion, proportion, quota, share
-
جستوجوی دقیق
-
حصه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخش، بهر، بهره، سهم، قسم، قسمت، نصیب ۲. پاره، لخت
-
حصه
فرهنگ فارسی معین
(حِ صِّ) [ ع . حصة ] (اِ.) بهره ، نصیب . ج . حصص .
-
حصه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حصَّة] hesse ۱. نصیب؛ بهره.۲. بخش.
-
حصه
دیکشنری فارسی به عربی
حصة
-
حصه
واژهنامه آزاد
بهره بردن، نصیب، جمع حصص
-
واژههای مشابه
-
حصة
لغتنامه دهخدا
حصة. [ ح ِص ْ ص َ ] (ع اِ) بهر. بخش . نصیب . سهم . حظ. قسمت . قسم . بهره . نیاوه . (مهذب الاسماء). بخشش . رسد. رصد. (لغت شوشتری ). تیر. پرگاله . لخت : داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر. سوزنی .حصه ای زین دل آب...
-
حصة
لغتنامه دهخدا
حصة. [ ح ِص ْ ص َ ] (ع اِ) حصه . رجوع به حصه شود.
-
حصة
لغتنامه دهخدا
حصة. [ ح ِص ْ ص َ ] (ع مص ) حص . بهره دادن . (دهار). و در جای دیگر دیده نشد.
-
حصة
دیکشنری عربی به فارسی
سهم , جيره , تسهيم , تدبير کردن , درست کردن , اختراع کردن , تعبيه کردن , وصيت نامه , ارث بري , ارث گذاري , سهميه , بنيچه , مقدار جيره روزانه , خارج قسمت , سهم دادن , جيره بندي کردن , حصه , بخش , بهره , قسمت , بخش کردن , سهم بردن , قيچي کردن , ستون چو...
-
حصه گاه
لغتنامه دهخدا
حصه گاه . [ ح ِ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مانه ٔ بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 19هزارگزی شمال باختری مانه و چهارهزارگزی جنوب مالرو عمومی محمدآباد به شتک . ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر و دارای 218 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔ اترک مشروب...
-
زاویه ٔ حصه ٔ مقوم
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ حصه ٔ مقوم . [ ی َ ی ِ ح ِص ْ ص َ ی ِ م ُ ق َوْ وَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) زاویه ای است بر مرکز عالم که یکی خط او به اوج رسد و دیگر به آفتاب . (التفهیم بیرونی ص 118).
-
واژههای همآوا
-
هسه
لهجه و گویش تهرانی
هسته ، دانه میوهها
-
هسه
لهجه و گویش تهرانی
شبنم یخ بسته