حضیرلغتنامه دهخداحضیر. [ ح َ ] (ع اِ) حضائر. ج ِ حضیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به حضیرة شود.
سردرِ بارگُنجcontainer door header, header bar, container headerواژههای مصوب فرهنگستانقاب بالایی چارچوب درِ بارگُنج
چندراهۀ لولهای دودexhaust headerواژههای مصوب فرهنگستانچندراهۀ دودی که لولههای خروجی از دریچههای دود سیلندرها یکبهیک به آن وصل میشوند و لولۀ اگزوز به آن متصل است
سرایند بستکpacket headerواژههای مصوب فرهنگستاندر شبکههای دادهای، مانند اینترنت، بخش آغازین یک بستک که جریانهای دادهای دارای مبدأها و مقصدهای مختلف را تشخیص میدهد و مسیردهی را ممکن میکند
حضیروتلغتنامه دهخداحضیروت . [ ] (اِخ ) (یعنی دهات )و آن منزل دومین بنی اسرائیل میباشد. (سفر اعداد 11 : 35 و 12 : 16 و 33 و <s
حضیرةلغتنامه دهخداحضیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) جایگاه خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای خرما. (اقرب الموارد). || گروه مردم یا چهار تن یا پنج تن یا هشت یا هفت تن یا ده تن یا کم از ده تن که بغزو [ جنگ ] روند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). چهار پنج تن . (مهذب الاسماء). ج ، حضائر. (از م
حضيرةدیکشنری عربی به فارسیانبار غله , انبار کاه و جو و کنف وغيره , انبارکردن , طويله , اشيانه هواپيما , پناهنگاه , حفاظ
حضیروتلغتنامه دهخداحضیروت . [ ] (اِخ ) (یعنی دهات )و آن منزل دومین بنی اسرائیل میباشد. (سفر اعداد 11 : 35 و 12 : 16 و 33 و <s
حضیرةلغتنامه دهخداحضیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) جایگاه خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای خرما. (اقرب الموارد). || گروه مردم یا چهار تن یا پنج تن یا هشت یا هفت تن یا ده تن یا کم از ده تن که بغزو [ جنگ ] روند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). چهار پنج تن . (مهذب الاسماء). ج ، حضائر. (از م
محضیرلغتنامه دهخدامحضیر. [ م ِ ] (ع ص ) محضار. اسب دونده . (منتهی الارب ). (مهذب الاسماء). اسب بسیاردونده : فرس محضیر؛ اسب پردو (نگویند فرس محضار). (ناظم الاطباء). ج ، محاضیر.