حفاری چرخشیrotary drillingواژههای مصوب فرهنگستانرایجترین روش حفاری چاههای نفت و گاز یا آب و نیز چاههای پایشی در مناطق دارای سنگ سخت که در آن سرِ متهای مجهز به دندانههایی سخت چاه را در سنگ حفر میکند
سروسِرّaffairواژههای مصوب فرهنگستانرابطۀ جنسی بین دو فرد، بهخصوص در مواردی که دستکم یکی از آنها با این کار مرتکب پیمانشکنی در رابطۀ زناشویی خود میشود
حفاریلغتنامه دهخداحفاری . [ ح َف ْ فا ] (حامص ) شغل حفار. عمل حفار. || قنائی . چاه کنی . || شغل آنکه زمینهای منخسفه یا مخروبه ٔ باستانی را برای یافتن اشیاء عتیقه کند. تیله کنی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
عفاریلغتنامه دهخداعفاری . [ ع ُ ی ی ] (ع ص ) نیکو: نصل عفاری ؛ پیکان نیکو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حفاریdrillingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد حفرة مدوّر با مته یا دیگر ابزارهای بُرش برای مقاصدی مانند انفجار و اکتشاف و کاوش و مشاهده و گمانهزنی و ارزشگذاری یا دستیابی به آب یا نفت یا گاز
حفاریلغتنامه دهخداحفاری . [ ح َف ْ فا ] (حامص ) شغل حفار. عمل حفار. || قنائی . چاه کنی . || شغل آنکه زمینهای منخسفه یا مخروبه ٔ باستانی را برای یافتن اشیاء عتیقه کند. تیله کنی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
حفاریdrillingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد حفرة مدوّر با مته یا دیگر ابزارهای بُرش برای مقاصدی مانند انفجار و اکتشاف و کاوش و مشاهده و گمانهزنی و ارزشگذاری یا دستیابی به آب یا نفت یا گاز
حفاریلغتنامه دهخداحفاری . [ ح َف ْ فا ] (حامص ) شغل حفار. عمل حفار. || قنائی . چاه کنی . || شغل آنکه زمینهای منخسفه یا مخروبه ٔ باستانی را برای یافتن اشیاء عتیقه کند. تیله کنی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
خوردگی گِل حفاریdrilling mud corrosion, drilling fluid corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی که براثر استفاده از سیال حفاری نفت آبپایه به وجود میآید
حفاریdrillingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد حفرة مدوّر با مته یا دیگر ابزارهای بُرش برای مقاصدی مانند انفجار و اکتشاف و کاوش و مشاهده و گمانهزنی و ارزشگذاری یا دستیابی به آب یا نفت یا گاز