افلکلغتنامه دهخداافلک . [ اَ ل َ ] (ع ص ) آنکه گرد پاره های زمین گود (کذا) گردد.(ناظم الاطباء). آنکه گرد پاره های زمین گرد (کذا) گردد. (منتهی الارب ). آنکه بدور فلک (یعنی تل ریگزار که فضا اطراف آنرا گرفته ) بگردد. (از اقرب الموارد).
عفلقلغتنامه دهخداعفلق . [ ع َ ل َ / ع َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) شرم زن فراخ و سست و پرگوشت . (از منتهی الارب ). || زن گول بدزبان بدکردار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و لام آن را زائد دانسته اند. (از اقرب الموارد).
افلاکلغتنامه دهخداافلاک . [ اِ ] (ع مص ) گرد شدن پستان دختر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افلاقلغتنامه دهخداافلاق . [ اَ ] (ع ص ) ریزه ریزه . یقال : صار البیض افلاقاً؛ ای متفلقاً؛ ریزه ریزه گردید تخم مرغ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).