کیک فنجانیcup cake, fairy cake, patty cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک اسفنجی کوچک و گردی که در قوطیهای مسی جداگانه یا قالبهای کاغذی پخته میشود
کیک اسفنجیsponge cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک متخلخل و سبک تهیهشده از آرد خودورا و شکر و تخممرغ زده و طعمدهندهها
نرخ مبناbase rateواژههای مصوب فرهنگستانمبلغ پرداختی به ازای کاری که در طی واحدی از زمان انجام میشود؛ این مبلغ شامل حقوق پایه و اضافهکار و پاداش نمیشود
اشلفرهنگ فارسی معین(اِ ش ِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - امتیاز کارمند از نظر درجه و مقام اداری و دریافت حقوق ، پایه ، رتبه . (فره ). 2 - رابطة میان اندازة واقعی چیزی با اندازة نقشه و نمودار آن ، مقیاس . (فره ).
درآمدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی َشت، حقوق، مستمری، مقرری، حقوق بازنشستگی، حقالزحمه، دسترنج، پژوهانه، حقالتحقیق، اجرت، مواجب، برداشت، مبلغ پرداختی حق دلالی، کمیسیون، پورسانت، حقالعمل، کارمزد حقوق پایه، پاداش، عیدی، اضافهکاری، حق جذب، مزایا، بازخریدخدمت، ازکارافتادگی، مددمعاش، کمک عائلهمندی، وظیفه، خرج، حق ای
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح َق ْقو ] (اِخ ) (بمعنی حفره ، خندق ). شهری بود که در حدود اشیر و نفتالی واقع بود. (یوشع 10:34). و الاَّن آنرا یاقوق گویند و در طرف شمال دریای جلیل بمسافت 7 میل به
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُق . به معنی خانه های عنکبوت . || ج ِ حقه . || ج ِ حَق . (منتهی الارب ). حقها. سزاها. پاداشها. واجبات : دولت حقوق من بتمامی ادا کندهرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم . مسعودسعد.اگر مواضعحقوق ب
حقوقفرهنگ فارسی عمید۱. دستمزدی که معمولاً بهصورت ماهیانه از سوی کارفرما به کارگر یا کارمند پرداخت میشود.۲. دانش شناسایی و بررسی قانون.
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح َق ْقو ] (اِخ ) (بمعنی حفره ، خندق ). شهری بود که در حدود اشیر و نفتالی واقع بود. (یوشع 10:34). و الاَّن آنرا یاقوق گویند و در طرف شمال دریای جلیل بمسافت 7 میل به
حقوقلغتنامه دهخداحقوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُق . به معنی خانه های عنکبوت . || ج ِ حقه . || ج ِ حَق . (منتهی الارب ). حقها. سزاها. پاداشها. واجبات : دولت حقوق من بتمامی ادا کندهرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم . مسعودسعد.اگر مواضعحقوق ب
محقوقلغتنامه دهخدامحقوق . [ م َ ] (ع ص ) لایق . درخور. اندرخور. زیبا. سزاوار، یقال هو محقوق به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، محقوقون . (مهذب الاسماء) : عفریتی آدمی وش محقوق اخیار و موثوق اشرار. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || راست و درست کرده شده . (غیاث ) (آنندراج )
ذوی الحقوقلغتنامه دهخداذوی الحقوق . [ ذَ وِل ْ ح ُ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحقان . حق وران . صاحبان حق .
حقوقفرهنگ فارسی عمید۱. دستمزدی که معمولاً بهصورت ماهیانه از سوی کارفرما به کارگر یا کارمند پرداخت میشود.۲. دانش شناسایی و بررسی قانون.