حقيقيدیکشنری عربی به فارسیراستين , حقيقي , واقعي , موجود , غير مصنوعي , طبيعي , اصل , بي خدشه , صميمي
حقیقیلغتنامه دهخداحقیقی . [ ح َ] (ص نسبی ) منسوب بحقیقت . راست . راستین . مقابل ِ مجازی . || معنی حقیقی لفظ معنی که بار اول کلمه برای آن وضع شده است و چون آن کلمه را شنوی آن معنی متبادر بذهن بود. مقابل ِ معنی مجازی : عشق حقیقی است مجازی مگیراین دم شیر است ببازی
حقیقیفرهنگ فارسی عمید۱. واقعی؛ راستین.۲. دارای وجود خارجی.۳. [مقابلِ مجازی] (ادبی) ویژگی واژهای که در معنای اصلی خود به کار رفته است.
عقیقیلغتنامه دهخداعقیقی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن علی . از علمای امامیه در قرن سوم هجری . رجوع به علی عقیقی شود.
عقیقیلغتنامه دهخداعقیقی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقیق . عقیقین . (فرهنگ فارسی معین ) : خود هنوزت پسته ٔ خندان عقیقی نقطه ای است باش تا گردش قضا پرگار مینائی کشد.سعدی .
حقیقیلغتنامه دهخداحقیقی . [ ح َ] (ص نسبی ) منسوب بحقیقت . راست . راستین . مقابل ِ مجازی . || معنی حقیقی لفظ معنی که بار اول کلمه برای آن وضع شده است و چون آن کلمه را شنوی آن معنی متبادر بذهن بود. مقابل ِ معنی مجازی : عشق حقیقی است مجازی مگیراین دم شیر است ببازی
حقیقیةلغتنامه دهخداحقیقیة. [ ح َ قی قی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث حقیقی . مقابل مجازیة: قضیه ٔ شرطیه ٔ منفصله ٔ حقیقیة. رجوع به قضیة شود.
حقیقیفرهنگ فارسی عمید۱. واقعی؛ راستین.۲. دارای وجود خارجی.۳. [مقابلِ مجازی] (ادبی) ویژگی واژهای که در معنای اصلی خود به کار رفته است.