خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حق القدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حق القدم
/haqqolqadam/
معنی
۱. پایمزد؛ پامزد؛ پارنج.
۲. پولی که برای عیادت بیمار به پزشک داده میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حق القدم
لغتنامه دهخدا
حق القدم . [ ح َق ْ قُل ْ ق َدَ ] (ع اِ مرکب ) پارنج . پایمزد. مزدپا. || مزد طبیب که بخانه آید. || مزد قاصد.
-
حق القدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqolqadam ۱. پایمزد؛ پامزد؛ پارنج.۲. پولی که برای عیادت بیمار به پزشک داده میشود.
-
واژههای مشابه
-
حق بهرهبرداري
مدیریت
royalty stream
-
حق وثيقه
مهندسی صنایع
security interest
-
حَقُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حق - ثابت - قضائي که خداي تعالي رانده ، و آن را حتمي کرده باشد
-
حق حق
لغتنامه دهخدا
حق حق . [ ح ِ ح ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت هکه و سکسکه ٔ آنکه بسیار گریسته است . || آواز آب در شکم و در مشک آنگاه که بجنبانند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
هزينه حق امتياز
مدیریت
royalty fees
-
هزينه حق عضويت
مهندسی کامپیوتر
subscription fee
-
حق امتياز آزاد
مهندسی صنایع
royalty-free
-
حق بوغ،حق بوغه،حق البوق
لهجه و گویش تهرانی
باج،پول بوغه دادن چارپا برای مالک حیوان نر ،عوارض بی مبنا
-
حق گذاردن
لغتنامه دهخدا
حق گذاردن . [ ح َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به حق گزاردن شود.
-
حق گذاشتن
لغتنامه دهخدا
حق گذاشتن . [ ح َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به حق گزاردن شود.
-
حق ناشناختن
لغتنامه دهخدا
حق ناشناختن . [ ح َ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) کفران . مکافرة. (منتهی الارب ).
-
حق ا
لغتنامه دهخدا
حق ا. [ ح َق ْ قُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) امری که مخالفت آن اجراء حد یا تعزیرایجاب کند. مقابل حق الناس . رجوع به ماده ٔ حق شود.