نمک حلاللغتنامه دهخدانمک حلال . [ ن َ م َ ح َ ] (ص مرکب ) مقابل نمک حرام . (از آنندراج ). صادق . امین . باوفا. راست . درست . باصداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال . شاکر. حق شناس : ندیده ای ز حریفان بزم کس واله نمک حلال تری از شراب انگوری .وال
نمک حلالیلغتنامه دهخدانمک حلالی . [ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) وفاداری . صداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال بودن . مقابل نمک حرامی و نمک به حرامی .
نمکیلغتنامه دهخدانمکی . [ ن َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به نمک . || نمک فروش . || نمک زده . نمک دار. || ملیح . باملاحت . (فرهنگ فارسی معین ).