پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) از عبارت ذیل محمد عوفی در لباب الالباب (ج 2 ص 334 چ اروپا) ذیل ترجمه ٔ احوال مجدالدین افتخار الحکماء ابوالسحری الصندلی که گوید: «صندلی که در زیر فلک آبنوسین خورشید بر مثل او سایه
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آس پاس بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در 46 هزارگزی جنوب باختری اقلید و یکهزارگزی راه فرعی آسپاس به ده بید. جلگه ،گرمسیر، مالاریائی . دارای 496 تن سکنه . آب آن از چش
پهلوانیلغتنامه دهخداپهلوانی . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پهلوان و پهلوانان و پهلو (پارت ) . بمناسبت شجاعت و دلیری این قوم . پارتی . پهلوی : فزون از پسر داشتی قیصرش بیاراستی پهلوانی برش . فردوسی .</p
حسن حلوانیلغتنامه دهخداحسن حلوانی . [ ح َ س َ ن ِ ح َ ] (اِخ ) مکنی به ابومحمد. در مکه حدیث میکرد و در سال 242 هَ . ق . درگذشت . او راست : «المسند فی الحدیث ». (هدیةالعارفین ج 1 ص 267).
حلوانی خلیجیلغتنامه دهخداحلوانی خلیجی . [ ح ُ خ َ ] (اِخ ) احمدبن احمد اسماعیل . ملقب به شهاب الدین . از علمای شافعی است که به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- الاشارة الاَّصفیة. 2- البشری باخ
انجیر حلوانیلغتنامه دهخداانجیر حلوانی . [ اَ رِ ح َل ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تین حلوانی . زنبور. از درختان صحرایی است و نوعی از انجیر باشد. (یادداشت مؤلف ).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمود، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به ابن حلوانی . رجوع به علی حلوانی شود.