25 فرهنگ
همه
دقیق
آوا
مشابه
متن
آغاز
قافیه
همه
دیکشنری
مترادف
طیفی
آزاد
+
درپیوند
برطرف کردن
solve
solves
solved
solving
deciding
بیشتر بدانید
flash
pannonic
یاب گر
چاه سون
شکوخ
اُووِکى
حلوفصل کردن
مترادف
فیصله دادن، حل کردن، رسیدگی کردن، سروسامان دادن
جستوجوی دقیق
حلوفصل کردن
فرهنگ مترادف و متضاد
فیصله دادن، حل کردن، رسیدگی کردن، سروسامان دادن
جستوجوی متن
فیصل
فرهنگ مترادف و متضاد
۱. حاکم، داور، قاضی ۲. داوری، قضاوت ۳. فیصله، حلوفصل