حمحاملغتنامه دهخداحمحام . [ ح َ م ِ ] (ع اِ فعل ) مبنی بر کسر، یعنی باقی نماند چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اسم فعل است به معنی لم یبق شی ٔ. (اقرب الموارد).
همهاملغتنامه دهخداهمهام . [ هََ ] (ع ص ) مرد دلیر جوانمرد. || (اِ) شیر بیشه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به همهوم شود.
همهوملغتنامه دهخداهمهوم . [ هَُ ] (ع اِ) شیر بیشه . || (ص ) باصدا. || نی هنگامی که باد آن را بجنباند. (اقرب الموارد).
حمحملغتنامه دهخداحمحم . [ ح ِ ح ِ / ح ُح ُ ] (ع ص ) سخت سیاه . (منتهی الارب ). || (اِ) یک نوع مرغی است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
حمحملغتنامه دهخداحمحم . [ ح ُ ح ُ ] (ع اِ) بلغت اهل شام لسان الثور یعنی گاوزبان را گویند وآن دوایی است که بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی خاکشی را گفته اند و آن علفی است که شتر آنرا برغبت تمام خورد. (برهان ). گل گاوزبان و ورک . (ناظم الاطباء).
همهیملغتنامه دهخداهمهیم . [ هَِ ] (ع اِ) شیر بیشه . || (ص ) خر برگردانیده آواز در سینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).