همیلالغتنامه دهخداهمیلا. [ ] (اِخ ) نام یکی ازندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی : فرنگیس و سهیل سروبالاعجب نوش و فلکناز و همیلا. نظامی .همیلا گفت : آبی بود روشن روان گشته میان سبز گلشن . نظامی .
عملاًلغتنامه دهخداعملاً. [ ع َ م َ لَن ْ ] (ع ق ) از حیثیت کار و عمل و بطور حقیقت و راستی . || بطور تجربه و امتحان . || جداً و بطور جدّ. (ناظم الاطباء). در عمل .
ضائقدیکشنری عربی به فارسیبستوه اوردن , عاجز کردن , اذيت کردن , حملا ت پي درپي کردن , خسته کردن , شانه کردن , سخت بازپرسي کردن از , سوال پيچ کردن , بباد طعنه گرفتن , شانه , بيحوصله کردن