خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوصله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حوصله کردن
مترادف و متضاد
صبر کردن، شکیبایی به خرج دادن، طاقت آوردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوصله کردن
واژگان مترادف و متضاد
صبر کردن، شکیبایی به خرج دادن، طاقت آوردن
-
واژههای مشابه
-
حوصله داشتن
لغتنامه دهخدا
حوصله داشتن . [ ح َ ص َ / ص ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) تحمل داشتن . رجوع به حوصله و ترکیبات آن شود.
-
تنک حوصله
لغتنامه دهخدا
تنک حوصله . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). کم صبر و کم تحمل . کسی که بردبار نباشد. کسی که قادر به خویشتن داری نباشد : ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذاراین می به ...
-
تنگ حوصله
لغتنامه دهخدا
تنگ حوصله . [ ت َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه نمی تواند نهفتنی ها را پنهان کند. (از ناظم الاطباء). کم شکیب . تنک حوصله : دهان یار که درمان دردحافظ داشت فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود. حافظ.رجوع به تنک حوصله و تنگ حوصلگی و تنگ و دیگر ت...
-
بی حوصله
فرهنگ واژههای سره
بی تاب
-
فراخ حوصله
لغتنامه دهخدا
فراخ حوصله . [ ف َ ح َ / حُو ص ِ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) کنایت از بردبار و باوقار. (آنندراج ).
-
تنگ حوصله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] tangho[w]sele کسی که صبر و بردباری ندارد؛ کمحوصله؛ ناشکیبا.
-
فراخ حوصله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] farāxho[w]sele بردبار؛ باوقار؛ باحوصله.
-
بی حوصله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biho[w]sele بیصبر؛ بیطاقت؛ ناشکیبا.
-
کم حوصله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kamho[w]sele بیصبر؛ بیطاقت؛ ناشکیبا.
-
بی حوصله
لغتنامه دهخدا
بی حوصله . [ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) شتابزده . ناشکیبا. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه از کاری یا اندیشه ای زود مانده شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سرِ حوصله
لهجه و گویش تهرانی
با دقت
-
پر حوصله
دیکشنری فارسی به انگلیسی
patient
-
بی حوصله
دیکشنری فارسی به انگلیسی
lifeless