لغتنامه دهخدا
حؤول . [ ح ُ ئو ] (ع مص ) حَول . گذشتن یک سال بر چیزی . || برگشتن از عهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بجای دیگر گشتن . (منتهی الارب ). || حایل شدن میان دو چیز. (اقرب الموارد). || آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن و همچنین درخت خرما. (منتهی الارب ). آبستن نشدن . || بار دا