reignsدیکشنری انگلیسی به فارسیحاکم می شود، سلطنت، حکومت، حکمرانی، حکمفرمایی، سلطنت یا حکمرانی کردن، حکمفرما بودن
عهددیکشنری عربی به فارسیمبدا تاريخ , اغاز فصل جديد , عصر , دوره , عصرتاريخي , حادثه تاريخي , سلطنت , حکمراني , حکومت , حکمفرمايي , سلطنت يا حکمراني کردن , حکمفرما بودن
حکمرانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ، فرمانروایی، ادارۀ مملکت (کشور)، مملکتداری، سیاست، سیاستگذاری، راهبری، فرماندهی، امارت، امیری، اتوریته، امامت کنترل، تسلط، غلبه، چیرگی، تفوق، سلطه، استیلا، انقیاد، حکمفرمایی حاکمیت، نظام، سازمان سیاسی▼ استعمار، نئوکولونیالیسم، استعمار نو (جدید)، امپریالیسم، استکبار، دیوان