حیلهبازفرهنگ مترادف و متضادحقهباز، حیلتساز، خدعهگر، دوالباز، شارلاتان، فریبکار، محیل، مزور، مکار، نیرنگباز ≠ بیشیلهپیله، سادهدل
مسواک العباسلغتنامه دهخدامسواک العباس . [ م ِس ْ کُل ْ ع َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) رعی الأبل . رعی الایل . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و رجوع به رعی الابل و رعی الایل شود. || بعضی گویند دوای معروفی است که بیونانی نُوارِس نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
جبار بنی العباسلغتنامه دهخداجبار بنی العباس . [ ج َب ْ با رُ ب َ نِل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) لقب هارون الرشید است . او در جنگی پنجاه هزار تن از رومیان را بکشت و پنجهزار اسب بزین و یراق سیمین غنیمت برد و از ترک چهل هزار کس بقتل رسانید و در بلاد روم هرقله بسته و از ملک روم جزیه گرفت . (یادداشت بخط مؤلف ).<b
زیتون الحبشلغتنامه دهخدازیتون الحبش . [ زَ نُل ْ ح َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زیتون الکلبة. زیتون بری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از دزی ج 1 ص 617). زیتون الکلب .زیتون بری است . (اختیارات بدیعی ). زیتون الجبلی . زیتون الکلبة. زیتون بری .
چالباشلغتنامه دهخداچالباش . (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای بجنورد که محل عبور ترکمان است و معابر طائفه مزبور از شمال تا جنوب خاک بجنورد امتداد یافته ، قراول خانه های مغربی و جنوب غربی آن معابر در صحرای مابین بجنورد و جاجرم و زدین است . عبور تراکمه بسمت استرآباد و عباس آبا
حیلهگرفرهنگ مترادف و متضادحیلتباز، حیلتساز، حیلهباز، دغلکار، دوالباز، روباهصفت، فریبکار، گربز، ماکر، محتال، محیل، مردرند، مکار، نیرنگباز
مکارفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیلهباز، حیلهگر، خدعهگر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا ۲. عشوهگر، عیار، فریبکار، فریبنده