واهی العریلغتنامه دهخداواهی العری . [ هِل ْ ع ُ را ] (ع ص مرکب ) دستاویز سست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
خطاط الهرویلغتنامه دهخداخطاط الهروی . [ خ َطْ طا طُل ْ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) فخرالدین خطاط الهروی . رجوع به فخرالدین خطاط الهروی در این لغت نامه شود.
ابراهیم بن طهمان الهروی فقیهلغتنامه دهخداابراهیم بن طهمان الهروی فقیه . [ اِ م ِ ن ِ طَ نِل ْ هََ رَ ی ِ ف َ ] (اِخ ) کتاب السنن در فقه و کتاب المناقب و کتاب العیدین و کتاب التفسیر از اوست . (ابن الندیم ). او از مردم قریه ٔ باشان هرات و یکی از کبار محدثین است و صحبت بعض تابعین از جمله عمروبن دینار را دریافته و به سا
في العراءدیکشنری عربی به فارسیزبر , خشن , درشت , زمخت , ناهموار , ناهنجار , دست مالي کردن , بهم زدن , زمخت کردن
حیلهگرفرهنگ مترادف و متضادحیلتباز، حیلتساز، حیلهباز، دغلکار، دوالباز، روباهصفت، فریبکار، گربز، ماکر، محتال، محیل، مردرند، مکار، نیرنگباز