خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حیه
/hayye/
معنی
= حی
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افعی، مار ≠ عقرب، رتیل، کژدم
۲. زنده، جاندار ≠ بیجان
۳. پویا، پرتلاش
۴. استوار، قوی، محکم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َ هَِ ] (ع صوت ) زجر است میشان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َی ْ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. کوهستانی ، معتدل ودارای 190 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6...
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َی ْه ْ ] (ع صوت ) زجر است مر خران را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. افعی، مار ≠ عقرب، رتیل، کژدم ۲. زنده، جاندار ≠ بیجان ۳. پویا، پرتلاش ۴. استوار، قوی، محکم
-
حیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حَیَّة] [قدیمی] hayye = حی
-
حیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَیَّة] (نجوم) hayye از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل مار؛ حیةالحوّا.
-
حیه
فرهنگ فارسی معین
(حَ یَّ) [ ع . حیة ] (اِ.) مار، افعی . ج . حیات .
-
واژههای مشابه
-
حیة
لغتنامه دهخدا
حیة. [ ح َی ْ ی َ ] (ع ص ) مؤنث حی زنده . (اقرب الموارد). || (اِ) مار. ج ، حَیّات ، حیوات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. || نوعی کرم معده . (ضریر انطاکی ). رجوع به حیات شود. || ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش ا...
-
Serpens, Ser, Serpent
حَیّه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی استوای آسمان، در همسایگی صورت بزرگ حوّا، که ستارههای نسبتاً کمنور آن به شکل ماری بزرگ تصور میشود
-
حَيَّةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
مار بزرگ
-
لعاب حیه
لغتنامه دهخدا
لعاب حیه . [ ل ُ ب ِ ح َی ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زهر مار.
-
حوا و حیه
لغتنامه دهخدا
حوا و حیه . [ ح َوْ وا وَ ح َی ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ) (اصطلاح هیأت ) دو صورت از صور شمالی فلک است درهم پیوسته یکی حوا و دیگری راحیه خوانند و آن بصورت تنی است بر پای ایستاده و ماری را بر پشت خویش بدو دست گرفته و مار سر و دم را بسوی بالا کشیده حا...
-
ابن ابی حیه
لغتنامه دهخدا
ابن ابی حیه . [ اِ ن ُ اَ ح َی ْ ی َ ] (اِخ ) منجم . از مردم بغداد. شاگرد جعفربن مکتفی و از پیوستگان اوست و جعفربن مکتفی را در این علوم دست و تتبع بوده است . (از قفطی ).
-
صورت فلکی حیه
دیکشنری فارسی به عربی
ثعبان