خائبلغتنامه دهخداخائب .[ ءِ ] (ع ص ) آنکه به مطلوب خود دست نیابد. (منتهی الارب ). مأیوس و بی بهره . (غیاث اللغات ). نومید. ناامید. نمید. || خائب و خاسر از اتباع است .
خائباًلغتنامه دهخداخائباً. [ ءِ ب َن ْ ] (ع ق ) در حالت نومیدی در حالت یأس . در حالت دست نیافتن به مطلوب و در این حال باخاسراً آید : خائباً و خاسراً باز گشتند از ترمذ وز راه دز آ
خَائِبِينَفرهنگ واژگان قرآننا اميدان(از خيبه به معناي نوميدي از رسيدن به نتيجهاي که آرزويش را دارند )
خائبةلغتنامه دهخداخائبة. [ ءِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث خائب ، ناامید : هر صباحی فرقه ای را راتبه تا نماند امتی زو خائبه . مولوی .رجوع به خائب شود.
خائباًلغتنامه دهخداخائباً. [ ءِ ب َن ْ ] (ع ق ) در حالت نومیدی در حالت یأس . در حالت دست نیافتن به مطلوب و در این حال باخاسراً آید : خائباً و خاسراً باز گشتند از ترمذ وز راه دز آ
خائبةلغتنامه دهخداخائبة. [ ءِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث خائب ، ناامید : هر صباحی فرقه ای را راتبه تا نماند امتی زو خائبه . مولوی .رجوع به خائب شود.
تشمتلغتنامه دهخداتشمت . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خائب بازگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خائب و بدون غنیمت بازگشتن قوم . (از اقرب الموارد).
متشمتلغتنامه دهخدامتشمت . [ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) خائب بازگردنده . (آنندراج ). محروم از غنیمت . (ناظم الاطباء). یقال تشمت القوم ؛ ای رجعوا خائبین بلاغنیمة. (منتهی الارب ) (