خاصکیلغتنامه دهخداخاصکی . [ ص َ ] (ص نسبی ) ندیم . مقرب . (دزی ج 1 ص 346). دزی این کلمه را معرب خاصگی فارسی دانسته و کاف آن را کاف تصغیر فارسی پنداشته است . ولی این نظر صحیح نیست زیرا این لغت در فارسی خاصگی است و ما قبل یاء گا
خوشکیلغتنامه دهخداخوشکی . (اِخ ) دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در جنوب باختری جیرفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
خاصکویلغتنامه دهخداخاصکوی . (اِخ ) محله ای است در داخل خلیج استانبول واقع در ساحل شرقی آن خلیج ، اهالی آن جا عموماً یهودی و ارمنی میباشند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
خاصکویلغتنامه دهخداخاصکوی . (اِخ ) قریه ای است بزرگ در ولایت بتلیس در جنوب شرقی حاکم نشین موسی . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
خاصکویلغتنامه دهخداخاصکوی . (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در نیمه راه بین ادرنه و قرق کلیسا. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).