خاصيةدیکشنری عربی به فارسینشان , خواص , شهرت , افتخار , نسبت دادن , حمل کردن , منشي , خيمي , نهادي , نهادين , منش نما , نشان ويژه , صفت مميزه , مشخصات
خوشه (بسته): خوشهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بسته): خوشه، طره، دستۀ مو، دست، جزءترکیبی بسته، بقچه، عدل، لنگه، خرمن، امانت پستی، کیسه
خاسعلغتنامه دهخداخاسع. [ س ِ ] (ع ص ) خسیس ترین . خاسعالقوم ؛ خسیس ترین قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
خاشعلغتنامه دهخداخاشع. [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هَ . ق . دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست :جلوه ٔ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم .<p cla
خاشعلغتنامه دهخداخاشع. [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (فرهنگ رشیدی ). || فروتن و رکوع کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغة). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه . (تعریفات جرجانی ). ج ،
خاشهلغتنامه دهخداخاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). خاشاک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغة) (صحاح الفرس ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ شعوری ج <span class="hl"