خاطرهلغتنامه دهخداخاطره . [ طِ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی . || وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است . دیده های گذشته یا شنیده های گذشته .ج ، خواطر، خاطره ها، خاطرات . || یادگار.<br
خاثرهلغتنامه دهخداخاثره . [ ث ِ رَ ] (ع اِ) فرقه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زن که اندک درد یابد. (منتهی الارب ). || جماعت . یقال : رایت خاثرةً من الناس ؛ ای جماعة. (اقرب الموارد).
مخاطرةلغتنامه دهخدامخاطرة. [ م ُ طَ رَ ] (ع مص ) در خطر اوگندن .(زوزنی ). در خطر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را در خطر افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مخاطره . در بلا و در خطر افکندگی و مهلکه و معرض هلاکت و خطر و بیم و هول و ترس از جان و مال . (ناظم ا