خلخاللغتنامه دهخداخلخال . [ خ َ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای هشتگانه ٔ آذربایجان استان سوم کشور است بحدود و مشخصات زیر: 1- حدود: از شمال شهرستان اردبیل ، از جنوب شهرستان زنجان ، از خاور کوههای طالش ، از باختر شهرستانهای سراب و میانه .
خلخاللغتنامه دهخداخلخال . [ خ َ ] (ع اِ) پای برنجن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). پای آورنجن . پای ورنجن . حِجل . حَجل . (یادداشت بخط مؤلف ). حلقه ای را گویند از طلا و نقره و امثال آن که در پای کنند. (برهان قاطع). ج ، خلاخل ، خلاخیل . (مهذب الاسماء) <spa
خلخاللغتنامه دهخداخلخال . [ خ َ ] (ع ص ) باریک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). یقال : ثوب خلخال ؛ جامه ٔ باریک .
منقطدیکشنری عربی به فارسیخالخال کردن , چيزي با نقاط رنگارنگ , حيواني که بدنش خالخال باشد , خال , لکه , ابري , ابرش