خالی السیرلغتنامه دهخداخالی السیر. [ ل ِ یُس ْ س َ / س ِ ] (ع ص مرکب ) تنهارو.(شرفنامه ٔ منیری ). در اصطلاح منجمان : قمر را خالی السیر وقتی گویند که نظر هیچ کوکب به او نباشد و هرگاه ح
خالی السیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی کسی که تنها به سویی میرود؛ تنهارو.۲. (نجوم) ویژگی کوکبی که تنها در برجی باشد و بدون کواکب دیگر حرکت کند.
خالی الذهنلغتنامه دهخداخالی الذهن . [ یُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) بدون اطلاع قبلی .عدم سابقه ٔ ذهنی نسبت به امری . اطلاع قبلی نداشتن .
خال المؤمنینلغتنامه دهخداخال المؤمنین . [ لُل ْم ُءْ م ِ ] (اِخ ) لقب معاویةبن ابی سفیان است چه ام حبیبه بنت ابی سفیان و ام المؤمنین خواهر معاویه است .
خالص الخاصلغتنامه دهخداخالص الخاص . [ ل ِ صُل ْ ] (اِخ ) امیر مجاهدالدین خالص الخاص . وی سردار قشون خلیفه ٔ عباسی امیرالمؤمنین الناصر لدین اﷲ در جنگ دوم با طغرل بود. توضیح آنکه : پس
خالق المعانیلغتنامه دهخداخالق المعانی . [ ل ِ قُل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) خلق کننده ٔ معانی . بوجودآورنده ٔ معانی نو. خلاق المعانی : هم نام تو خالق الکلام است هم نعت توخالق المعانی .خاقانی
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن حنین بن اسحاق عبادی . مکنی به ابویعقوب . طبیب مشهور (215 - 298 هَ . ق .). او در علم طب یگانه ٔعصر خویش و در نقل و معرفت لغات و فصاحت آن
چاشنی گیرلغتنامه دهخداچاشنی گیر. (اِخ ) حسام الدین بدر از امرای مصر که در عهد سلطنت ملک ناصر (از پادشاهان سلسله ٔ ممالیک مصر) میزیسته و مؤلف حبیب السیر در احوالات وی نوشته است که :
طباریوسلغتنامه دهخداطباریوس .[ ] (اِخ ) طباریس . رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده : طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست
الوندلغتنامه دهخداالوند. [ اَل ْ وَ ] (اِخ ) کوه همدان است . شاعر گفت بزبان پهلوی : خذه ذایه کی زممان وی ته خوش نی کوه الوند و دامان وی ته خوش نی ارته اویان خویش و نازنینان جما ش
ادریسلغتنامه دهخداادریس . [اِ ] (اِخ ) خنوخ . اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل . مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث