خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خام طبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خام طبع
/xāmtab'/
معنی
۱. بیذوق.
۲. بیتجربه: ◻︎ آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خامطبعان همچنان افسردهاند (سعدی۲: ۴۱۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خام طبع
لغتنامه دهخدا
خام طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) آنکه خیالات فاسد داشته باشد. (آنندراج ). ابله . احمق . نادان . کودن . (ناظم الاطباء). نعت است مر کسی راکه صاحب خیالات فاسد است . صاحب طبع خام : خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف مگیرزلفکان خم خم و جام نبیذ خام را. سوزنی .باز...
-
خام طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] xāmtab' ۱. بیذوق.۲. بیتجربه: ◻︎ آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خامطبعان همچنان افسردهاند (سعدی۲: ۴۱۹).
-
خام طبع
فرهنگ فارسی معین
(طَ) (ص مر.) کسی که اندیشه های بیهوده دارد.
-
واژههای مشابه
-
نفت خام
مهندسی شیمی
Crude oil ، Petroleum
-
خام خام
لهجه و گویش تهرانی
نپخته
-
نفت خام شيرين
مهندسی شیمی
Sweet crude
-
خام طمعی، خام طمعی کردن
لهجه و گویش تهرانی
طمع زیادی
-
خشت خام
لغتنامه دهخدا
خشت خام . [ خ ِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت ناپخته . مقابل آجر. خشتی که از قالب بدرآمده باشد و در کوره برای پختن قرار نداده باشند، لَبِن : آنچه در آینه جوان بیندپیر درخشت خام آن بیند.
-
خام پختن
لغتنامه دهخدا
خام پختن . [ پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نیک نپختن طعام را. دهنقه . تَلَهوُج (منتهی الارب ).
-
خام پخته
لغتنامه دهخدا
خام پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قسمی جامه است که تار و پود آن ابریشم خام است . قسمی پارچه ٔ ابریشمین که بمازندران کنند. || نوعی کتان که بمازندران بافند که پرز دارد.
-
خام دانستن
لغتنامه دهخدا
خام دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خام انگاشتن .- خام دانستن بازار ؛ کاسد شمردن .
-
خام روئینه
لغتنامه دهخدا
خام روئینه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پوستی که بر طبل و دهل کشند. (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) .
-
خام سوختن
لغتنامه دهخدا
خام سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آن پختن یا برشته شدنی که چیز را از درون ناپخته و نابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است . رجوع به خام سوز شدن شود.
-
خام شدن
لغتنامه دهخدا
خام شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) اغفال شدن . فریب خوردن . چون : «خام فلانی شدم » و «در این مطلب خام شدم ». مطاوعه ٔ خام کردن . || خام شدن معده . وخم گشتن آن . وخامت پیدا کردن آن . وخیم گردیدن آن . || خام شدن کار؛ وخیم شدن آن . رو به وخامت نهادن آن : در...