خاندان پهلویواژهنامه آزاددر اصطلاح اشاره به دودمان پهلوی دارد که از سال 1304خورشیدی تا1357خورشیدی بر ایران پادشاهی کردند
خاندانفرهنگ فارسی عمید۱. خانواده.۲. دودمان: ◻︎ مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمانها پسندی بدی (سعدی: لغتنامه: خاندان).
خاندانلغتنامه دهخداخاندان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) دوده . تبار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آل . (مجمل اللغة). دودمان . (شرفنامه ٔ منیری ). قبیله . اهل بیت . عترت . خانمان . خانواده : بدآمد بدین خاندان بزرگ همه میش گشتیم و دشمن چو گرک . فردوسی .<
موریسلغتنامه دهخداموریس . [ م ُ ] (اِخ ) جزیره ای است در اقیانوس هند در شرق جزیره ٔ ماداگاسگار (مشرق افریقا). ابتدا از متصرفات فرانسه بود. و از سال 1810 م . به بعد به تصرف انگلیس درآمد. جمعیت آن 509800 تن است . شهر مرکزی آن بن
فروغیلغتنامه دهخدافروغی . [ ف ُ ] (اِخ ) محمدعلی ... فرزند محمدحسین خان فروغی اصفهانی ، ملقب به ذکاءالملک . در سال های اواخر قرن سیزدهم هجری متولد شد، در کودکی به تحصیلات قدیمه پرداخت و در سال 1310 هَ .ق . وارد مدرسه ٔ دارالفنون شد. در آنجا رشته ٔ پزشکی را برا
شاهلغتنامه دهخداشاه . (اِ) پادشاه و ملک بود. (لغت فرس اسدی ). پادشاه . (صحاح الفرس ).پادشاه را گویند. (معیار جمالی ) (از مؤید الفضلاء).آنکه بر کشوری پادشاهی و سلطنت کند. تاجور. تاجدار.سلطان . ملک . صاحب تاج . شه . خدیو. شهریار. خدیش . خسرو. میر. امیر. شاهنشاه . حکمران یک مملکت که نامهای دیگ
خاندانفرهنگ فارسی عمید۱. خانواده.۲. دودمان: ◻︎ مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمانها پسندی بدی (سعدی: لغتنامه: خاندان).
خاندانلغتنامه دهخداخاندان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) دوده . تبار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آل . (مجمل اللغة). دودمان . (شرفنامه ٔ منیری ). قبیله . اهل بیت . عترت . خانمان . خانواده : بدآمد بدین خاندان بزرگ همه میش گشتیم و دشمن چو گرک . فردوسی .<
خاندانفرهنگ فارسی عمید۱. خانواده.۲. دودمان: ◻︎ مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمانها پسندی بدی (سعدی: لغتنامه: خاندان).
خاندانلغتنامه دهخداخاندان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) دوده . تبار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آل . (مجمل اللغة). دودمان . (شرفنامه ٔ منیری ). قبیله . اهل بیت . عترت . خانمان . خانواده : بدآمد بدین خاندان بزرگ همه میش گشتیم و دشمن چو گرک . فردوسی .<