خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میرزا. || لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مه
خانمفرهنگ فارسی عمید۱. زن بزرگزاده.۲. برای احترام به نام زنان افزوده میشود.۳. زن؛ دختر.۴. همسر؛ زن.
تاجلی خانملغتنامه دهخداتاجلی خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) یکی از زنان بسیار زیباو از محبوبه های شاه اسماعیل صفوی ، مسیح پاشازاده درمحاربه ٔ چالدران او را اسیر کرد وی با دادن گوشوارهای بسیار قیمتی - که از سنگ پر بهائی موسوم به لعل بی رگ بود- از اسارت رهائی یافت . (قاموس الاعلام ترکی ).
خان خانملغتنامه دهخداخان خانم . [ ن ْ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ،واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارا
خانم کهنهلغتنامه دهخداخانم کهنه . [ ن ُ ک ُ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
خانم علیلولغتنامه دهخداخانم علیلو. [ ن ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. واقع در 38 هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و 10 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل .ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و اهالی
خانم خانمهالغتنامه دهخداخانم خانمها. [ ن ُ م ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعبیری است که برای بزرگداشت زنی بکار برند: فلانی مثل خانم خانمها زندگی میکند.
خانمانلغتنامه دهخداخانمان . [ ن ْ / ن ُ / ن ِ ] (اِ مرکب )خانه با اهل خانه . (ناظم الاطباء). اهل و عیال و خانه و اسباب خانه . رجوع به خان و مان شود : که در ارگ باشد مرا خانمان به آسودگی امشب آنجا
خانمانسوزلغتنامه دهخداخانمانسوز. [ ن ُ / ن ِ / ن ْ ] (نف مرکب ) سوزاننده ٔ خانمان . آتش زننده ٔ خانمان . برباددهنده ٔ خانمان . چون : سیاست خانمانسوز انگلیس در ایران .
خانمرودلغتنامه دهخداخانمرود. [ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش هریس شهرستان اهر است . این دهستان در قسمت جنوبی شهرستان اهر واقع و از شمال به دهستان حومه ٔ اهر و از جنوب و خاور به دهستان آلان براغوش و از باختر به دهستان بدوستان محدود میباشد. آب و هوای آن معتدل و آب قراء تابعه عموما
خانم کهنهلغتنامه دهخداخانم کهنه . [ ن ُ ک ُ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
خانم علیلولغتنامه دهخداخانم علیلو. [ ن ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. واقع در 38 هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و 10 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل .ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و اهالی
خانم کوچکلغتنامه دهخداخانم کوچک . [ ن ُ چ َ ] (اِخ ) نام دختر کریمخان زند رئیس سلسله ٔ زندیه است . مادر این دختر اهل اصفهان بود و با ابراهیم خان پسر محمدصادق خان ازدواج کرد. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 342).
خانم انگلیسیلغتنامه دهخداخانم انگلیسی . [ ن ُ م ِ اِ گ ِ ] (اِخ ) نام کتابی است که از سرگذشت مسترس هورتستت خانم انگلیسی در هند صحبت میکند. این کتاب بوسیله ٔ اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات به فارسی ترجمه و بسال 1304هَ . ق . در دارالطباعه ٔ خاصه ٔ تهران چاپ شده است .
دخترخانملغتنامه دهخدادخترخانم . [ دُ ت َ ن ُ ] (اِ مرکب ) بانوچه . (یادداشت مؤلف ). خطابی احترام آمیز دختران را. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به صورت اضافه ، دختر که مادر وی محترمه و عقدی باشد. مقابل ِ دخترِ کنیز و دختر صیغه .
تاجلی خانملغتنامه دهخداتاجلی خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) یکی از زنان بسیار زیباو از محبوبه های شاه اسماعیل صفوی ، مسیح پاشازاده درمحاربه ٔ چالدران او را اسیر کرد وی با دادن گوشوارهای بسیار قیمتی - که از سنگ پر بهائی موسوم به لعل بی رگ بود- از اسارت رهائی یافت . (قاموس الاعلام ترکی ).
خان خانملغتنامه دهخداخان خانم . [ ن ْ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ،واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارا
خانی جان خانملغتنامه دهخداخانی جان خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) اسم خواهر حسین بیک پسر خواجه شجاع الدین شیرازی که در خدمت نواب پری خان خانم صفوی اعتباری عظیم داشت . او یکی از عوامل بوزارت رسیدن حسین بیک بود. (از عالم آرای عباسی چ 2 ص 226).<b
خانیش خانملغتنامه دهخداخانیش خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از دخترهای شاه اسماعیل اول صفوی است . توضیح آنکه شاه اسماعیل اول بوقت مرگ چهار پسر داشت به اسامی : طهماسب میرزا (شاه طهماسب اول )، القاس میرزا، سام میرزا، بهرام میرزا و پنج دختر داشت بنامهای : خانیش خانم ، پری خان خانم ، مهین بانو سلطانوم ،