خانمیلغتنامه دهخداخانمی . [ ن ُ ] (اِ) نام قسمی هندوانه ٔ بیضوی شکل با تخمهای کوچک و پوست سبز میباشد.
خانمیلغتنامه دهخداخانمی . [ ن ُ ] (اِخ ) قریه ای است بفاصله ٔ 32 هزارگزی جنوب شرق حکومت درجه ٔ اول آنچه مربوط بحکومت کلان شبرغان و متعلق بولایت مزارشریف و واقع بین خط 66 درجه و 22 دقیقه و <spa
خانم خانمهالغتنامه دهخداخانم خانمها. [ ن ُ م ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعبیری است که برای بزرگداشت زنی بکار برند: فلانی مثل خانم خانمها زندگی میکند.
خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میرزا. || لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مه
خانمیرلغتنامه دهخداخانمیر. (اِخ ) دهی است از دهستان دره کوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 15 هزارگزی خاوری چقلوندی و ششهزار گزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به چقلوندی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و مالاریایی . دارای 120</span
خانمیرلغتنامه دهخداخانمیر. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دهخوارقان شهرستان تبریز. واقع در 3 هزارگزی شمال بخش و 3 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به دهخوارقان . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 43
مهماندار 1hostessواژههای مصوب فرهنگستانخانمی که پذیرایی و مراقبت از مسافران و مشتریان را بر عهده دارد
بانوی پوشیه ایواژهنامه آزادخانمی را گویند که با پوشیه صورت خود را پوشانده باشد.بانویی که روبنده بر چهره دارد.
خانمیرلغتنامه دهخداخانمیر. (اِخ ) دهی است از دهستان دره کوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 15 هزارگزی خاوری چقلوندی و ششهزار گزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به چقلوندی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و مالاریایی . دارای 120</span
خانمیرلغتنامه دهخداخانمیر. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دهخوارقان شهرستان تبریز. واقع در 3 هزارگزی شمال بخش و 3 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به دهخوارقان . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 43