خاور نزدیکلغتنامه دهخداخاور نزدیک . [ وَ رِ ن َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است بشرق مدیترانه که بیشتر کشورهای آسیای جنوب غربی را در بردارد. این ناحیه شامل ممالک سوریه و ترکیه و لبنان و اسرائیل و اردن و عربستان سعودی است . گاهی از اوقات بالکان و مصر را در جزو خاور نزدیک می آورند.
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) به معنی باختر است که مشرق باشد . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ) : ز خاورچو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج . فردو
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) مورچه است که مور کوچک باشد. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : از آرزوی قد چو سروت براستی بر من زمانه تنگ تر از چشم خاور است . ابن یمین (از آنندراج ).رجوع به خاول شود.
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) بزرگترین شهر ولایت «کاوار» است در جنوب «فزان ». این شهر بدست عقبةبن عامر بسال 47 هَ . ق . بعد از جنگ سخت و کشتن و اسارت اهالی آن گشوده شد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) محلی است به 784 هزارگزی طهران میان بامدژ و نظامیه بر کنار راه آهن جنوب . در این نقطه ایستگاه راه آهن قرار دارد. در فرهنگ جغرافیایی ایران این نقطه چنین شرح داده شده است : نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران و اهواز است . ای
خاور خدایلغتنامه دهخداخاور خدای . [ وَ خ ُ ](اِ مرکب ) خداوند خاور و پادشاه خاور یعنی نواحی شرقی ایران . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). خاور خدیو.
خاور خدیولغتنامه دهخداخاور خدیو. [ وَ خ َ ] (اِ مرکب ) پادشاه خاور زمین (آنندراج ). خاور خدای : سپه را بر آراست خاور خدیودر اندیشه زان مردمان چو دیو.نظامی (از آنندراج ).
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) به معنی باختر است که مشرق باشد . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ) : ز خاورچو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج . فردو
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) مورچه است که مور کوچک باشد. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : از آرزوی قد چو سروت براستی بر من زمانه تنگ تر از چشم خاور است . ابن یمین (از آنندراج ).رجوع به خاول شود.
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) بزرگترین شهر ولایت «کاوار» است در جنوب «فزان ». این شهر بدست عقبةبن عامر بسال 47 هَ . ق . بعد از جنگ سخت و کشتن و اسارت اهالی آن گشوده شد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) محلی است به 784 هزارگزی طهران میان بامدژ و نظامیه بر کنار راه آهن جنوب . در این نقطه ایستگاه راه آهن قرار دارد. در فرهنگ جغرافیایی ایران این نقطه چنین شرح داده شده است : نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران و اهواز است . ای
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) نام رودی است در 66 هزارگزی شمال قلعه چهارراه حکومت درجه 2 بکوا و خاشرود مربوط به حکومت فراه که به رودخانه ٔ «فراه رود» می ریزد. محل آن بین خط 63 درجه و <s
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) به معنی باختر است که مشرق باشد . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ) : ز خاورچو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج . فردو
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِ) مورچه است که مور کوچک باشد. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : از آرزوی قد چو سروت براستی بر من زمانه تنگ تر از چشم خاور است . ابن یمین (از آنندراج ).رجوع به خاول شود.
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) بزرگترین شهر ولایت «کاوار» است در جنوب «فزان ». این شهر بدست عقبةبن عامر بسال 47 هَ . ق . بعد از جنگ سخت و کشتن و اسارت اهالی آن گشوده شد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) محلی است به 784 هزارگزی طهران میان بامدژ و نظامیه بر کنار راه آهن جنوب . در این نقطه ایستگاه راه آهن قرار دارد. در فرهنگ جغرافیایی ایران این نقطه چنین شرح داده شده است : نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران و اهواز است . ای
خاورلغتنامه دهخداخاور. [ وَ ] (اِخ ) نام رودی است در 66 هزارگزی شمال قلعه چهارراه حکومت درجه 2 بکوا و خاشرود مربوط به حکومت فراه که به رودخانه ٔ «فراه رود» می ریزد. محل آن بین خط 63 درجه و <s