خوامللغتنامه دهخداخوامل . [ خ َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ خامل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خامل شود.
چاپلوسی کردنفرهنگ مترادف و متضادچربزبانی کردن، مداهنهگری کردن، مداهنه کردن، خایهمالی کردن، زبانبهمزد بودن، کاسهلیسی کردن، مجیز گفتن
چاپلوسیفرهنگ مترادف و متضادتبصبص، تصلف، تملق، چربزبانی، مداهنه، دملابه، کرنش، دملیسه، خایهمالی، مجیزگویی، کرنشگری،