خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خداوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خداوند
/xodāvand/
معنی
۱. = خدا
۲. [قدیمی] ارباب؛ خواجه؛ سَرور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خدا، دادار، خالق، کردگار
۲. صاحب، مالک
۳. بزرگ، ذیحق، سرور، صاحباختیار، مولا، ولی ≠ بنده
۴. پروردگار، رب، یزدان
دیکشنری
Creator, deity, divinity, godhead, Jehovah, lord, master, omnipotence, omnipotent, Our Lord, Yahwe, Yahweh
-
جستوجوی دقیق
-
خداوند
لغتنامه دهخدا
خداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) رب . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). نامی از نام های الهی . خدا. خدای . پروردگار. اﷲتعالی : چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت . رودکی .جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتو بر افدستا. دقیقی .س...
-
خداوند
لغتنامه دهخدا
خداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) ماآنو از شاهان خُسرُوِن و پس از ابگار (70 ق . م . تا 57 ق .م .) شاه شد، یعنی پس از ابگار یک سال فترت طول کشید و سپس ماآنو که عنوان خداوند داشت ،بسلطنت رسید و هیجده سال و پنج ماه سلطنت نمود. معلوم نیست که او پسر چه کسی بوده ا...
-
خداوند
واژگان مترادف و متضاد
۱. خدا، دادار، خالق، کردگار ۲. صاحب، مالک ۳. بزرگ، ذیحق، سرور، صاحباختیار، مولا، ولی ≠ بنده ۴. پروردگار، رب، یزدان
-
خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xodāvand ۱. = خدا۲. [قدیمی] ارباب؛ خواجه؛ سَرور.
-
خداوند
فرهنگ فارسی معین
(خُ وَ) (اِمر.) 1 - صاحب ، مالک . 2 - پادشاه 3 - آفریدگار.
-
خداوند
دیکشنری فارسی به انگلیسی
Creator, deity, divinity, godhead, Jehovah, lord, master, omnipotence, omnipotent, Our Lord, Yahwe, Yahweh
-
خداوند
دیکشنری فارسی به عربی
اله , لورد
-
واژههای مشابه
-
خداوند دور
لغتنامه دهخدا
خداوند دور. [ خ ُ وَ دِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است نجومی در طالع. ابوریحان بیرونی در تعریف آن آرد: و اما خداوند دور آن است کی صاحب طالع مولد را نخستین سال دهی و آن را کی زیراوست بترتیب فلکها از بر سو فرود دوم سال ، چنانکه بخداوند ساعته...
-
خداوند شدن
لغتنامه دهخدا
خداوند شدن . [ خ ُ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مَلک . مُلک . مِلک . (تاج المصادر بیهقی ). مالک شدن . صاحب شدن . || واجد امیری شدن . دارای امیری شدن . || پادشاه شدن . بپادشاهی رسیدن . || امیر شدن . مولی شدن . بیگ شدن . خواجه شدن . || استاد شدن .
-
خداوند مرز
لغتنامه دهخدا
خداوند مرز. [ خ ُ وَ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزدار. مرزبان . سرحددار. سنوردار : تو گفتیم باشی خداوند مرزکه این مرز را از تو دیدیم ارز.فردوسی .
-
خداوند هفته
لغتنامه دهخدا
خداوند هفته . [ خ ُ وَ دِ هََ ت َ /ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است نجومی و ابوریحان آنرا چنین آورده : فامّا خداوند هفته آن است کی آن روزهاء گذشته از وقت مولد بازبگیری و هفتگان فکنی و یاذداری کی جند بار اوفتاد و آن را از طالع اصل مولد بشمری...
-
جهان خداوند
لغتنامه دهخدا
جهان خداوند. [ ج َ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) خداوند جهان : از شادی آن قراضه ٔ چندگوئی که منم جهان خداوند.نظامی .
-
هم خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همخوند› [قدیمی] hamxodāvand کسی که با دیگری در خدمت یکنفر باشد؛ خواجهتاش.
-
ده خداوند
لغتنامه دهخدا
ده خداوند. [ دِه ْ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) دهخدا. کدخدا و رئیس ده : باز پرسید کاین دیار کراست ؟ده خداوند این دیار کجاست ؟.نظامی .و رجوع به دهخدا شود.