نُم خدا (= نام خدا)گویش بختیاری1. شکر خدا، ماشاءاللّه. nom-xodâ bâqâ xeyli bâr greftan>:ماشاءالله باغها خیلى پربارند> ؛ 2. اصطلاحى که در آسیاب بهکار مىرود و مفهومش این است که نوبت آسیاب نفر بعدى رسیده است و نفر قبلى از آن لحظه به بعد، از آردى که از زیر سنگ بیرون مىریزد حقى ندارد.
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). یاقوت آن را بنقل از عمرانی ذکر می کند.
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). یاقوت آن را بنقل از عمرانی ذکر می کند.
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ،
خدافرهنگ فارسی عمید۱. آنکه همۀ موجودات و کائنات را آفریده و معبود یکتا است؛ الله؛ خداوند.۲. صاحب و مالک.۳. [قدیمی] فرمانروا؛ امیر؛ حاکم؛ پادشاه.
کدخدالغتنامه دهخداکدخدا. [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدای . صاحب خانه باشد چه کد بمعنی خانه و خدا بمعنی صاحب ومالک آمده است . (برهان ) (از جهانگیری ) : به نزدیک مهمان شد آن پاک رای همی برد خوان از پسش کدخدای . فردوسی .خانه ٔ محمود را مس
دش خدالغتنامه دهخدادش خدا. [ دُ خ ُ ] (اِ مرکب ) دش خدای . دژخدای . جبار. طاغیه . متمرد. سلطان جائر. سلطان مستبد. حاکم جائر. خودکامه . پادشاه مستبد: ذیونوسیوس دش خدای سوراقوسیا. (یادداشت مؤلف ).
حسن کدخدالغتنامه دهخداحسن کدخدا. [ ح َ س َ ک َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درونگر بخش نوخندان شهرستان دره گز. در بیست هزارگزی شمال باختری نوخندان . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 78 تن شیعه . زبان ، ترکی و کردی و فارسی . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، سیب ز
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). یاقوت آن را بنقل از عمرانی ذکر می کند.