خدافرلغتنامه دهخداخدافر. [ خ َ ف ِ ](ع ص ) جامه های کهنه . (از منتهی الارب ). خدافل . (متن اللغة). صاحب متن اللغه می گوید: «خدافر» و «خدافل » الخلقان من الثیاب التی تبتذل لا واحد لها من لفظها.
خدفرانلغتنامه دهخداخدفران . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام قریتی است به صغد (= سغد) سمرقند در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان ).
خدفرانیلغتنامه دهخداخدفرانی . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن ابی صادق خدفرانی . نام فقیه و مدرسی است که از جد مادری خود ابوبکر محمدبن مفتی قطوانی روایت دارد. تولد وی در شوال سال 487 هَ .ق . اتفاق افتاده است .
خدفرانلغتنامه دهخداخدفران . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام قریتی است به صغد (= سغد) سمرقند در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان ).
خدفرانیلغتنامه دهخداخدفرانی . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن ابی صادق خدفرانی . نام فقیه و مدرسی است که از جد مادری خود ابوبکر محمدبن مفتی قطوانی روایت دارد. تولد وی در شوال سال 487 هَ .ق . اتفاق افتاده است .