خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) نوکر، چاکر.
-
جستوجو در متن
-
سماکار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص .) خدمتکار، خدمتکار میخانه .
-
کله دار
فرهنگ فارسی معین
(کُ لَ) (ص .) خدمتکار.
-
زوار
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص . اِ.) خدمتکار، پرستار.
-
زاور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) = زواره : خادم ، خدمتکار.
-
پایزن
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - اسیر. 2 - خدمتکار.
-
تیماردار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - غمخوار. 2 - پرستار، خدمتکار.
-
خانه زاد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) فرزند خدمتکار که در خانة ارباب به دنیا آمده باشد.
-
نوکر
فرهنگ فارسی معین
(نُ کَ) (ص .) خدمتکار مرد، چاکر.
-
جامگی خوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا)(اِ. ص .)خدمتکار،نوکر، خدمتکاری که حقوق می گیرد.
-
دادا
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) خدمتکار، کنیز، کسی که نگهداری از فرزندان را به عهده دارد.
-
قلقچی
فرهنگ فارسی معین
(قِ لِ) [ تر. ] (ص مر. اِمر.) نوکر، خدمتکار.
-
کنیز
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بردة زن ، خدمتکار زن .
-
وشاق
فرهنگ فارسی معین
(وُ) [ تر. ] (اِ.) خدمتکار، غلامی که هنوز صورتش مو درنیاورده .