خدلاءلغتنامه دهخداخدلاء. [ خ َ ] (ع ص ) زن پرگوشت اعضاء و باریک استخوان . (از منتهی الارب ). ج ، خدول .
خَذُولاًَفرهنگ واژگان قرآنواگذارنده (از خذلان و خذلان بدين معنا است که آن کس که آدمي احتمال ميدهد او را ياري کند در هنگام احتياج ياري نکند . )
یاختۀ هادلیHadley cellواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ گردشی ازنظر گرمایی مستقیم در صفحۀ نصفالنهاری که جورج هادلی در سال 1735 برای توضیح بادهای بسامان مطرح کرد
خایدالولغتنامه دهخداخایدالو. (اِخ ) نام یکی از شهرهای عیلامیان است که بعقیده دمرگان در دره ای پایین تر از شهر فعلی خرم آباد قرار داشته . مرحوم دهخدا نیز همین حدس را زده اند. رجوع به «جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران ص 300» و تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ص <span cla
خذلانلغتنامه دهخداخذلان . [ خ ِ ] (ع مص ) خوار فروگذاشتن . (دهار). فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). (ترجمان ). گذاشتن یاری کسی . (از اقرب الموارد). خَذل : بسمت خذلان و اخلاف وعد و تکذیب قول مبالاتی نکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بی یار ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ). |
خذلانفرهنگ مترادف و متضاد۱. خواری، مذلت، پستی ۲. درماندگی، ضعف، سستی ۳. یاری نرساندن، مدد ن کردن ۴. پست نگاه داشتن، خوار داشتن
خذلانلغتنامه دهخداخذلان . [ خ ِ ] (ع مص ) خوار فروگذاشتن . (دهار). فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). (ترجمان ). گذاشتن یاری کسی . (از اقرب الموارد). خَذل : بسمت خذلان و اخلاف وعد و تکذیب قول مبالاتی نکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بی یار ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ). |
خذلانفرهنگ مترادف و متضاد۱. خواری، مذلت، پستی ۲. درماندگی، ضعف، سستی ۳. یاری نرساندن، مدد ن کردن ۴. پست نگاه داشتن، خوار داشتن